درخت، در معبرِ بادِ جدی عشوه می‌فروشد…

بُن‌بستِ سربه‌زیر
تا ابدیت گسترده است
دیوارِ سنگ
از دسترسِ لمس به دور است.

در میدانی که در آن
خوانچه و تابوت
بی‌معارض می‌گذرد
لبخنده و اشک را
مجالِ تأملی نیست.

   

 

خانه‌ها در معبرِ بادِ نااستوار
استوارند،
درخت، در گذرگاهِ بادِ شوخ وقار می‌فروشد.

 

«ــ درخت، برادرِ من!
اینک
تبردار از کوره‌راهِ پُرسنگ به زیر می‌آید!»

 

«ــ ای مسافر، همدردِ من!
به سرمنزلِ یقین اگر فرود آمده‌ای
دیگر تو را تا به سرمنزلِ شک
جز پرت‌گاهی ناگزیر
در پیش نیست!»

 

 

خانه‌ها در معبرِ بادِ استوار
نااستوارند،
درخت، در معبرِ بادِ جدی
عشوه می‌فروشد…



اشعار احمد شاملو,اشعار احمد شاملو هوای تازه,اشعار احمد شاملو آیدا در آینه,اشعار احمد شاملو Pdf,اشعار احمد شاملو ققنوس در باران,اشعار احمد شاملو دانلود,اشعار احمد شاملو کوتاه,اشعار احمد شاملو متن,شعر احمد شاملو آیدا در آینه