با گیاهِ بیابانم
خویشی و پیوندی نیست
خود اگرچه دردِ رُستن و ریشهکردن با من است و هراسِ بیباروبری.
و در این گُلخنِ مغموم
پا در جای
چنانم
که مازوی پیر
بندیِ درّهی تنگ.